سلام. از آخرین باری که اینجا رو به روز کردم دقیقا 102 روز می گذره!!! ممنون از همه ی اون هایی که سر زدن، کامنت گذاشتن و به روش های مختلف جویای احوالم شدن. ببخشید که نرسیدم بنویسم یا جواب بدم.

در این صد روزی که نبودم، یا بهتره بگم علت اینکه صد روز نبودم، اینه که بسیار بسیار بسیار گرفتار بودم. از سفر ده روزه ام به بوستون که برگشتم، صبح روز بعدش با محمد اومدیم به بولینگ گرین، کنتاکی، تا دنبال خونه بگردیم. خوشبختانه تونستیم یک روزه سر و ته ماجرا رو هم بیارم و حدود سه هفته بعدش به بولینگ گرین اسباب کشی کردیم. یک هفته بعد نقل مکان، دانشگاه  و کلاس ها شروع شد و الانی که دارم این مطلب رو می نویسم چهار هفته مونده که ترم اولم در رشته ی مطالعات فرهنگ عامیانه تموم بشه. این مدت خیلی اتفاقا افتاده. متاسفانه اینقدر سر گرم هماهنگ کردن خودم با این زندگی جدید بودم که فرصت نوشتن پیش نمی اومد. امشب، بعد از صد روز، اولین شبی ست که از برنامه و مشق هام عقب نیستم و این فرصت رو پیدا کردم تا کمی به امور دیگه ای غیر از درس برسم.

توی این مدت دوستان جدیدی پیدا کردم، سه تا همکلاسی دختر دارم که هر سه حداقل 5 سال از من کوچیکترن، به شهر جدید و خوبی ها و بدی هاش خو گرفتم، روند و سرعت متفاوتی برای زندگی امون پیدا کردم و حتی به اولین کنفرانس مربوط به رشته ی جدیدم در بالتیمور رفتم. متاسفانه نمی تونم از همه اش اینجا بنویسم چون نه ذهنم یاری می کنه و نه وقت دارم. اما از اونجایی که به زودی وارد تعطیلات بین دو ترم می شیم، بیشتر خواهم نوشت، از خودم، این زندگی جدید، از رشته ام، از زندگی دانشجویی و تجربیات جدیدی که پیدا کردم. لطفا همچنان سر بزنید و بخونید. به قول سنجد: برمی گردم، حتما!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها