هفته ای که گذشت به معنای واقعی کلمه خداحافظی با فعالیت های تابستونی ام بود. پنج شنبه هم آخرین جلسه ی کلاس فارسی با بچه ها بود و هم آخرین جلسه ی کلاس زومبا. نتیجه ی تقریبا این دو ماه کلاس فارسی، 15 حرف پر کاربرد الفباست که حالا بچه ها می تونن تشخیص بدن، بخونن و بنویسن. تازه داشت دستمون می اومد که باید چیکار کنم که کلاس تموم شد! کلاس زومبا هم با اینکه شروع سختی برای من بود اما به یکی از بهترین تجربیاتم تبدیل شد. خداحافظی کردن باهاش و با معلممون واقعا برام سخت بود. نمیدونم دوباره کی وقت کنم برگردم به نرمش کردن و باشگاه رفتن.
فاطمه هم داره از نشویل میره. دیشب واسه اش مهمونی خداحافظی گرفته بودیم. قسمت هیجان انگیزش اینه که فاطمه مجبوره تا بوستون رانندگی کنه چون باید ماشینش رو با خودش ببره و در این سفر طولانی از نشویل تا بوستون، من قراره همراه و کمک راننده اش باشم! انشاالله فردا صبح حرکت خواهیم کرد. اول میریم به سمت ویرجینیا، دو شب اونجا می مونیم و از یکی از نشنال پارک ها دیدن می کنیم. بعد از اونجا 5 ساعت تا نیویورک رانندگی داریم. یه شب نیویورک می مونیم و برنامه ی اصلی امون اینه که بریم موزه ی هنرهای نیویورک رو از صبح تا بعدازظهر ببینم. اونوقت بعدازظهر راه می افتیم به سمت بوستون که سه ساعت با نیویورک فاصله داره. شرکتی که فاطمه رو استخدام کرده، تا زمانی که بتونه خونه پیدا کنه براش هتل می گیره. منم از این فرصت استفاده کردم و تصمیم گرفتم چند روز بیشتر بوستون بمونم تا هم به فاطمه در پیدا کردن خونه و رتق و فتق امور کمک کنم، هم دوستان قدیمی رو ببینم و هم اینکه بوستون رو بگردم. دوشنبه شب آینده انشاالله با هواپیما برخواهم گشت. در واقع درسته که فعالیت های تابستونی با تموم شدن این هفته تموم شدن اما تعطیلات تابستون به معنای واقعی کلمه بعد از برگشتن از این سفر تموم خواهد شد. چون بلافاصله باید بریم بولینگ گرین ( شهر جدیدمون) دنبال خونه بگردیم و اسباب کشی کنیم.
نمیدونم در طول سفر وقت و فرصت نوشتن پیدا خواهم کرد یا نه اما انشاالله وقتی برگردم مفصل خواهم نوشت.

مشخصات

آخرین جستجو ها